سه گانه چین، ایران و روسیه با موفقیت دریافته اند که هرگونه پیروزی آمریکا در برابر یکی از این کشورها به ضرر منافع دیگری است و هرگونه شکست آمریکا، هر سه کشور را تقویت می کند. شاید راه مناسب برای شروع این ایده، نگاهی به عبارت رایج «جامعه بین المللی» یا «جامعه جهانی» باشد. افکار عمومی در چارچوب این اصطلاح معمولاً مبتنی بر اندیشه نویسندگان، دانشگاهیان، رسانه ها و روشنفکران غرب است که به گروه کوچکی از افراد صاحب قدرت، اقتدار و گاه ثروت تعلق دارند.
در بسیاری از مواقع که از عبارت جامعه بینالمللی استفاده میشود، گروه خاصی وجود دارد که میخواهد در مورد یک موضوع جهانی (یک موضع خاص، اجماع یا توافقی) به تفاهم برسد تا به آن اهمیت بدهد و نشان دهد که موضوع چقدر جدی است. بدون ذکر صریح، به نظر می رسد «جامعه بین المللی» متشکل از آمریکای شمالی (ایالات متحده و کانادا)، اروپای (غربی) و چند کشور دیگر است که به دلیل قدرت یا عضویت در شورای امنیت سازمان ملل متحد، اجتناب ناپذیر هستند.
همچنین کشورهایی با پیشینه تاریخی، فرهنگی یا به طور خاص، نژادی مناسب مانند استرالیا، اسرائیل و نیوزلند نیز به عنوان اعضای این جامعه مشهور هستند. علیرغم ادعای نمایندگی این کشورها به عنوان "جامعه بین المللی"، زمانی که آنها در خصوص موضوعات مختلف بحث می کنند، دستور کار آنها همیشه مشروع نیست. یا اینکه دیدگاه رهبران کشورهایشان به شیوهای دموکراتیک منعکسکننده آرمانهای مردم آنها است. این «جامعه بینالمللی» بین سالهای 2000 تا 2020 به شدت علیه زیمبابوه کار کرد تا با تحریک و فعالیتهای غیرقانونی برای تغییر رژیم، به این کشور آفریقایی به عنوان یک کشور منزوی، منحرف، سرکش یا شکست خورده برچسب بزند.
با این حال، «جامعه دیگر»، اجماع و افکار عمومی را که جامعه به اصطلاح بینالمللی به دنبال ایجاد علیه زیمبابوه بود، رد کرد. این کشورها بر اساس اتحاد بینالمللی خود، با ایجاد روایتهایی که بیثباتی را در مرزهای زیمبابوه ترویج میکرد، «شانه به شانه» در برابر زیمبابوه ایستاد. در این مدت، چین، کوبا، ایران، روسیه و آفریقای جنوبی و دیگر کشورها بودند که در کنار زیمبابوه محکم ایستادند. این روند توسط به اصطلاح «جامعه بینالمللی» علیه چین و روسیه نیز اجرا شده است، اما شکست خورده است. زیرا این دو کشور از قدرت های بزرگ جهان هستند، بنابراین به سختی میتوان آنها را منزوی کرد.
به همین ترتیب، دلایل استراتژیک وجود دارد که چرا «جامعه بینالمللی» اکنون مشتاق به اجماع علیه ایران است. اینها ملت هایی هستند که با شکل خاصی از اروپامحوری، اگر نگوییم نژادپرستی آشکار که می تواند به عنوان قوم گرایی نیز تعبیر شود، با هم مرتبط شده اند. رسانههای غربی که حامل خصومت سنتی علیه ایران هستند، در هفتههای گذشته تلاش کردهاند تا جهان را علیه ایران بهعنوان سیاست «نفرت ایرانی» که توسط دونالد ترامپ، رئیسجمهور سابق آمریکا آغاز شد، به خشم بیاورند. نفرت چنان شدید بوده است که ایالات متحده همواره خواهان فرصتی برای «محو کردن ایران» بوده است. این در حالی است که "جامعه بین المللی" به رهبری ایالات متحده بارها از تهدید سلاح های هسته ای علیه ایران استفاده کرده است.
در هفتاد و هشتمین نشست سال گذشته مجمع عمومی سازمان ملل متحد، بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر رژیم صهیونیستی هشداری سیاه به تهران داد و این کشور را به حمله هسته ای تهدید کرد. نتانیاهو گفت: «بیش از همه، ایران باید با یک تهدید هستهای واقعی روبرو شود. این تهدید هسته ای که مقامات اسرائیلی بعداً با بیان اینکه نتانیاهو اشتباه گفته است، پس گرفتند، اکنون به عنوان یک سیاست جنگی در امتداد این تاریخ طولانی ضد ایران تلقی می شود. مانند ترامپ، نتانیاهو بارها از «نابودی ایران» که اساساً به معنای استفاده از سلاح های کشتار جمعی است، دفاع کرده است. به عنوان مثال، ترامپ در ماه می 2019 در توییتر نوشت که «اگر ایران بخواهد بجنگد، این پایان رسمی ایران خواهد بود». ترامپ در پست های دیگری گفت که ایالات متحده با «نیروی بزرگ و قاطع» به ایران حمله خواهد کرد. این تهدیدها ماهیت نسل کشی دارند.
به دلیل این تهدیدات مداوم نسلکشی علیه ایران، می توان دریافت که سایر قدرتهای بزرگ مانند چین و روسیه چارهای جز حرکت به سمت ایران برای دور کردن تمایل و تهدید بلوک «جامعه بینالمللی» به استفاده از سلاح های هسته ای علیه ایران، ندارند. آنها قبلا از سلاح هسته ای استفاده کرده اند. همچنین این موضوع برای اطمینان از اینکه ایران "منزوی" نیست، بسیار مهم است، زیرا این کشور یک قدرت منطقه ای در جنوب غرب آسیا برای ایجاد یک اتحاد جدید، استراتژیک است.
این غرور ایالات متحده از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق تا جایی پیش رفته است که مجموعه ای از دولت ها از جمله زیمبابوه و ایران، با بار سنگین اتهامات ایالات متحده مواجه شده اند که آنها را کشورهای سرکش، دولت های شکست خورده و حتی دولت های حامی تروریسم خوانده اند. برای جدا کردن چین و روسیه از ایران، حقایق کلیدی که باید در نظر داشت شامل این است که ایالات متحده فشار اقتصادی را بر چین تحمیل کرد که منجر به جنگ تجاری شد. ثانیاً، ایالات متحده نیز عمدا روابط با روسیه را از بین برد، این کشور را تحریم کرد و ناتو را به سمت شرق گسترش داد و امنیت روسیه را تهدید کرد که منجر به عملیات نظامی ویژه در اوکراین شد. علاوه بر این، جنگ اقتصادی آمریکا علیه ایران از طریق تحریمها به شدت بر چین و سایر کشورهایی که برای خرید نفت ایران و ادامه تجارت عادی با مشکل خواهند داشت، تأثیر میگذارد.
چنین فشارهایی باعث همگرایی چین، ایران و روسیه در قاطعیت آنها برای دفاع از سایر کشورهای جهان در برابر "جامعه بین المللی" نژادپرستانه شده است که تنها به نفع روایت های تحت رهبری ایالات متحده و به ضرر منافع دیگران است.
این جاذبه و همگرایی سه گانه به عنوان واکنشی به فشار غرب در حال تقویت است. رفتار ایالات متحده آغازگر سرعتی است که این همگرایی را ایجاد کرده است تا روابط آینده را افزایش دهد. بنابراین باید دانست که "جامعه بین المللی" چیزی نیست جز بلوکی که توسط وستومانیا (گفتمان غرب) هدایت می شود. این یکی از دلایل دیگری است که سه گانه چین، ایران و روسیه را به هم نزدیک می کند، زیرا اگر هر یک از این سه کشور دچار تزلزل شوند، «جامعه دیگر» نیز دچار تزلزل خواهد شد.
https://www.herald.co.zw/why-china-russia-are-moving-closer-to-iran/
نظر شما